ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

كم كم دارم بزرگ ميشم

کارهای جدید

1391/10/5 23:29
نویسنده : سروین
177 بازدید
اشتراک گذاری

توی تابستان با عروسی های که رفته بودیم پسرم واسه خودش یه پا قرتی شده بود طوری که تو خیابون حتی یه ماشین رد میشد و صدای اهنگش می اومد   تو بغلم شروع میکرد به دست زدن

حالا تو ماه محرم هم سینه زدن رو یاد گرفته شده یه پا حسینی و با هر صدایی که از تلویزیون و موبایل  یا نوحه خوانی های اصغر داییش میشنوه شروع به سینه زدن میکنه

الهی که من قربون اون دستهای کوچولو برم که اینقدر محکم و از ته دل میزنه که صداش میاد

راه رفتن رو هم که خیلی وقته یاد گرفته ولی از همه جالبتر قهر کردنشه

 

وای وای که چه خوردنی میشه وقت قهر کردن به هیچ عنوان با شوخی و اذیت کردن و سربه سر گذاشتن کسی نمیتونه  اشک ارمیا رو دربیاره اما امان از روزی که بهش چیزی گفته بشه و بهش بربخوره

مثلا سراغ وسیله خطرناکی بره و بهش گفته بشه به اون دست نزن کنار اون وسیله میمونه و سرش  رو میذاره روی زمین و گریه میکنه یا دستش رو میذاره روی صورتش وگریه میکنه

ایییییی که دلم ضعف میره با این اداهاش ولی همین که میبینه قربون صدقه اش میریم تا گریه نکنه دوباره سراغ وسایلی که نباید بره میره

مثلا ادویه ها رو میبره میریزه تو ظرف نمک جارو دستی رو میبره میذاره تو یخچال یا پارچ اب رو به زور میخواد جا بده تو ابگرمن زمینی مامانی و موبایل و کنترل های تی وی رو زود بندازه توی تخت و پارکش تا کسی پیدا نکنه

وای به روزی که بره سراغ سطل اشغال و هر چی توش هست رو بریزه بیرون از همه جالبترش هم اینکه میره سراغ نان خشک ها و یه تیکه نان خشک میگیره دستش و همه جای خونه با خودش میبره و هر از چند گاهی یه گاز بهش میزنه تا یه تیکه از از نان خشک رو بکنه و توی دهنش نرمش کنه و بخوره

فکر نکین خونه من بازار شامه نه من هر روز کلی وقت صرف تمیز کردن و مرتب کردن خونه و اشپزخونه میکنم اما هیچی از دست ارمیا در امان نیست از دیدن اثر انگشت هاش روی همه وسایل و شیشیه ها و اینه ها لذت میبرم و با خنده همشون رو پاک میکنم چون میدونم چند دقیه بعد اثر انگشتها دوباره برمیگرده

 به مبینا هم که اجازه نمیده درست و حسابی ویلون بزنه یا ویلونش رو میگیره یا کتاب نت رو و من خسته از اینکه کدوم رو باید نجات بدم اول ارمیا رو نجات بدم که مبینا کاری بهش نداشته باشه یا ویلون رو نجات بدم که نشکنه و خراب نشه یا کتاب رو از پارگی

قضیه من مثل اون مردی شده که میخواست گوسفند و علف و گرگ رو از رودخانه با قایقش رد کنه طوری که علفش رو گوسفند نخوره گوسفند رو گرگه نخوره 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

نیلوفر
6 دی 91 11:02
هههههههههههه آره واقعا قربونش برم خوب سیستم قهرکردنش به روزه. یه طوری از خودش صدای گریه در میاره که آدم عذاب وجدان میگیره. واقعا خسته نباشی عزیزم.