ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

كم كم دارم بزرگ ميشم

خاطرات مبینا

مبینای ناز من در تاریخ 82/02/07 ساعت 2 بعد از ظهر به دنیا اومد دختری سفیر با چشم و موهای مشکی وزن دخترم موقع تولد 3.5 و قدش 50 سانتی متر بود دختری بسیار سالم و زیبا دختری که به دنیا نیومده مادر رو تونسته بود عاشق خودش بکنه و من با تمام وجود ندیده دوستش داشتم اسمش رو خودم انتخاب کردم وباباش هم قبول کرد و با توافق هم مبینا صداش کردیم نامی از قران با معنی واضح و روشن  
11 مرداد 1390

بدون عنوان

سلام به همه خوانندگان وبلاگ من مخصوصا مامان های گل من دلم میخواد یک کودک بودم من هم یک مادرم مادری که هنوز فکر میکنه خیلی بزرگ نشده هنوز دوست داره بچه باشه و شیطنت کنه مادری که دلش میخواد مث خود بچه ها از ته دل بخنده و شادی کنه اما فکر میکنم خیلی از این ارزوهام دور شدم وفقط دلتنگی اون لحظه ها برام مونده تو این دنیای ماشینی که نمیفهمی کی صبح شد کی شب دلم گرفته دلم واسه خودم میسوزه حتی دلم برای دخترمم خیلی میسوزه که وقت زیادی برای گذروندن با اون رو ندارم و بیشتر اوقاتم سر کار میگذره و خونه که میرسم خسته ام و باید کارهای خونه رو انجام بدم  دلم میخواست هنوز بچه بودم ولی وقتی نگاهی به بچگی خودم میکنم میبینم اگه قراره به همون کو...
11 مرداد 1390