حسادت های کودکانه
چند روزیه که اخلاق مبینا عوض شده احساس میکنم یه ریزه حسودی میکنه و دلش نمیخواد کسی متوجه این حسودیش بشه
البته من میدونم که مبینا داداشی رو خیلی خیلی زیاد دوست داره ولی خب هر چی باشه تاحالا مرکز دنیای من و بابا مبینا بوده و از این که این عوض بشه میترسه ولی میدونم با به دنیا اومدن برادرش اینها درست میشه و خودش متوجه میشه که جای اون تو دل ما هیچ فرقی نمیکنه مبینا واسه من همون مبینایی که من و باباش عاشقش هستیم و هر کسی جای خودش رو داره
دیروز که باهم رفته بودیم خرید اینقدر زبون ریخت که خدا میدونه دلم میخواست بگیرم بخورمش ناز مامان اخرش هم میگه مامان چی شده تو امروز مهربون شدی دخترک شیطون
اخر سر باز هم مثل هر روز که بارها رو بارها میگم مبینا تو عشق و نفس منی تو زیباترین بهانه زندگی منی دوست دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی