ارمیای 7 ماهه
وای ارمیا من 7 ماهش دیگه تموم شده چقدر زود گذشت خیلی زود . مثل برق و باد گذشت این 7 ماه
خدای خوبم ازت ممنونم هر چقدر سجده شکر به جا بیارم باز هم در مقابل هدیه ای که به من دادی خیلی خیلی کمه
تا الان خدا رو شکر ارمیا حتی یک بار هم مریض نشده جدیدا فقط خیلی بد اخلاقی میکرد که دیروز دو تا مروارید خوشگل و سفید توی دهنش دیدم و دلیل این بد اخلاقی هاش رو فهمیدم
هنوز برای اش دندونیش تصمیم نگرفتم شاید بعد از ماه مبارک رمضان واسش اش دندونی بپزم و یه جشن کوچیک و خودمونی با خاله هاش براش بگیرم البته داریوش دائی از من هم بیشتز عجله داره تا اش دندونی ارمیا رو بپزیم
ارمیای من هر چی از شیطنت هات بگم کم گفتم شدی یه پا واسه خودت آپاچی وحشی بربر ولی دوست داشتنی و خوردنی
همیشه در حالت حمله به سر میبری هر چی به دستت میرسه رو داغون کنی هنوز دو روز از خرید جغجغه های جدیدت نگذشته بود که اینقدر به زمین کوبوندی که شکستن
جدیدا دست زدن رو هم یاد گرفتی ولی واسه من وقتی نازتر میشی که خودت رو لوس میکین هی تند تند سرت رو تکون میدی یا غذایی که میخوری رو دوست داری باز سرت رو به علامت اینکه خوشمزه است باز تکون میدی عاشق حموم کردنی الهی قربون اون دستهای کوچولوت برم که زیر دوش فقط سعی میکنی اب رو باهاشون بگیری و اصلا فکر اینکه زیر دوشی نیستی
از چهار دست و پا رفتنت هم که نگو همش یه نفر باید دنبالت باشه که مبادا به وسیله خطرناکی دست بزنی یا اتفاق بدی برات نیوفته هر چقدر هم که داد بزنم و صدات کنم تازه خوشت میاد و فکر میکنی دارم باهات بازی میکنم شروع میکنی به خندیدن و تمام عصبانیت من از بین میره
دیوونه تم پسره شیطون بلا
عشق مامان
ناراحت نشو از این که زیاد عکس هات رو تو وبلاگت نمیذارم اخه میترسم چشم بخوری گل پسری