روز مادر
دو روز دیگه روزه مادره و ارمیای من ٥ ماهه میشه منم هم روز مادر رو به همه مادرهای عزیز تبریک میگم
کاش اقلا روز مادر به مادرها مرخصی کاری میدادن تا اون یه روز دیگه استرس بچه ها رو نداشتن و به جای بچه داری و کارهای روزمره همیشگی به کارهایی که خودشون دوست دارن میرسیدند
اگه همچین فرصتی رو به من میدادن فقط میرفتم پیاده روی اینقدر راه میرفتم که شب از پا درد نتونم بخوابم
شاید هم بهتر میشد میرفتم یه جای بلند که شهر زیر پام باشه و از اون جا همه ی خستگی هامون رو فریاد میزدم تا همشون از من دور بشن و باد اون ها رو به یه جای خیلی دور ببره
یا نه اصلا بهتر بودمیرفتم کنار دریا و با موجهای دریا با اون شن و ماسه های ریز بازی میکردم بچه میشدم میرفتم توی اب دریا صدفهاش رو جمع میکردم سنگ های خوشگل رو که واسم مثل جواهر میمونن رو برمیداشتم و مثل یه گنج ازشون مراقب میکردم
مطمئنن اینجوری مادر شادتر و مهربون تری میشدم
خیلی خسته ام این رو با تمام وجودم دارم حس میکنم اما سعی میکنم فریادی نزنم اخه من مادرم
نباید به روی خودم بیارم باید دوباره لبخند بزنم و طوری وانمود کنم که انگار همه چی ارومه
اره باید خودم رو سرحال و سالم و شاد نشون بدم تا فرشته های من نگران نشن این درسی که من از مادرم یاد گرفتم
مادرهای عزیز روزتون مبارک