شازده کوچولو
شازده کوچولوی من
بالخره مامانی طاقتش تموم شد و خبر وجود تو رو به همه داد اخه امروز هم علی دایی هم سلمان دایی خونه مامان اینا بودند مامانی هم گفت دیگه میگم ما منتظر یه گل پسر هستیم همه خوشحال شدند باور نمیکردن من باردار باشم همین هفته پیش بود که خونه رو تمیز کردم و فرش ها رو شستم و هیچ کس حتی شک هم نکرده بود که تو تو شکم منی
مبینا هم خیلی خوشحاله و داره روزشماری میکنه تا تو به دنیا بیای خوش به حالت خواهری به این مهربونی داری که این همه دوست داره امیدوارم تو هم برادر خوبی برای اون باشی قدر هم دیگه رو همیشه بدونین
پسر ناز مامان این اولین نوشته های من به تو هست و میخواهم بدونی من هر دوی شما رو خیلی دوست دارم هر کدوم از شما یکی از نور چشمهای من هستین اخرش اینو بگم برای به دنیا اومدن تو همه داریم لحظه شماری میکنیم و این انتظار شیرین رو با هم تحمل میکنیم امروز 20 هفته هستی و ما به نیمه راه رسیدیم امیدورام این روزها هم زودتر تموم بشه تا تو رو زودتر تو بغلمون بگیریم